ارزش کتاب خوانی

      در حال و هوای کرونایی این روزهای کشور و البته داغ ­شدن موضوعاتی همچون کتاب و کتابخوانی به عنوان راهی برای پرکردن اوقات فراغت مردم، فرصتی دست داد تا در قالب یک گپ و گفت اینترنتی، نقطه نظرات دکتر رحمت الله فتاحی استاد بازنشسته علم اطلاعات و دانش ­شناسی دانشگاه فردوسی مشهد را در ارتباط با ویژگی ­های کتاب خوب، شیوه ­های تبلیغ کتابخوانی و دلایل کتاب­ نخوانی مردم جویا شویم.

     ناگفته پیدا است که کشور ما سندی برای غنی سازی اوقات فراغت ندارد یا اگر داشته باشد، در آن برنامه ای برای مطالعه و کتابخوانی گنجانده نشده و البته باورمندی مسئولان امر برای آسیب شناسی و کار علمی متمرکز بر دلایل کتاب نخواندن بسیار سخت است. کرونا بهانه ای شد تا درک شود چرا پرداختن به مقوله اوقات فراغت ضرورت دارد.

گفتگوی لیزنا با دکتر فتاحی خواندنی است:

«ای کاش از کودکی پی به ارزش کتاب برده بودم»

کتاب گویا: «یک هلو، هزار هلو»

«یک هلو هزار هلو» داستان درخت هلویی‌ است که هرچه باغبان برای به بار نشستنش تلاش می‌کند، حتی یک میوه نوبر هم نمی‌دهد. صمد بهرنگی، نویسنده داستان با طرح این سؤال در ذهن مخاطب و با تغییر زاویه دید داستان از سوم شخص، ادامه داستان را از زبان خود درخت هلو روایت می‌کند. درخت هلویی که روزی هلوی آبدار و درشتی روی درختی در باغ اربابی بوده و باغبان آن را می‌چیند و در سبد می‌گذارد، اما هلو تصادفاً بر زمین می‌افتد و کمی بعد دو کودک فقیر روستا به نام‌های صاحبعلی و پولاد  ـ که معمولا به طور پنهانی برای چیدن هلو به باغ اربابی سرک می‌کشند ـ هلو را دیده و با اشتهای زیادی می‌خورند و در آرزوی آنکه روزی درخت هلویی داشته باشند آن را در گوشه‌ای از باغ اربابی می‌کارند. هسته هلو پس از گذشت زمستانی سخت، جوانه می‌زند و ریشه و ساقه پیدا می‌کند و رفته رفته تبدیل به درخت کوچکی می‌شود. صاحبعلی و پولاد در این مدت مدام به درخت سر می‌زنند و رسیدگی می‌کنند. تا آنکه روزی برای آنکه درخت زودتر میوه بدهد تصمیم به شکار ماری می‌گیرند. در طی این تلاش مار صاحبعلی را نیش می‌زند و صاحبعلی جان می‌سپارد و پولاد که بسیار غمگین است، تک و تنها برای خداحافظی نزد درخت آمده و می‌گوید می‌خواهد برای همیشه ده را با خاطرات تلخ و شیرینش ترک کند. خاطراتی که هر کدام با یاد صاحبعلی گره خورده است. پولاد می‌رود و درخت که از نبود او غمگین شده است، تصمیم مهمی می‌گیرد. بالاخره باغبان باغ اربابی درخت هلو را پیدا می‌کند و از وجود او بسیار خوشحال می‌شود اما هرچه تلاش می‌کند یا درخت میوه نمی‌دهد؛ یا میوه‌ هایش را کال و زرد می‌ریزاند. اینجاست که  به پرسش ابتدای داستان پاسخ داده می‌شود. درخت هلو دلش نمی‌خواهد کسی جز پولاد و صاحبعلی میوه‌اش را بخورد؛ چرا که وجود خود را مدیون آن دو می‌داند و تصمیم می‌گیرد هرگز برای باغبان میوه‌ای ندهد.

     در این داستان نیز، مانند بسیاری از آثار دیگر نویسنده، تضاد و درگیری طبقات بالا و پایین جامعه به چشم می‌خورد. پولاد و صاحبعلی نماد و نماینده طبقات پایین جامعه هستند که می‌خواهند حق خود را به هر نحوی که شده از اربابان و ارباب زادگان دریافت کنند، و باغبان، نماینده قدرتی‌ است که از سوی طبقات بالای جامعه بر دو کودک تحمیل می‌شود و مانع تحقق سهم آنان از عدالت است. البته شیوه‌ای که صاحبعلی و پولاد برای احقاق حقوق خود به آن متوسل می‌شوند شاید چندان پسندیده به نظر نیاید. اما کاشتن درخت هلو می‌تواند نماد دادخواهی و تحقق آرمان‌های طبقه ضعیف جامعه باشد و درخت؛ نماد پایداری و دوام تلاشی که شاید ثمرۀ آن به دادخواهانی چون پولاد و صاحبعلی نرسد اما هرگز اربابان و ثروت‌ اندوزان نیز نمی‌توانند از آن بهره ببرند. این نگاه نمادین، در ذهن خواننده کتاب تأثیر ناخودآگاه می گذارد و اثر بهرنگی را از یک روایت محض به دنیایی سمبلیک، آرمانخواهانه و باورپذیر نزدیک می کند.

     در مجموع «یک هلو، هزار هلو» روایت تلاشی در راستای تحقق عدالت است، این درختی که میوۀ شیرین و گوارایش سهم ستمدیدگان است. حتی اگر در این راه جان خود را از دست بدهند و در این دنیا مجال چشیدنش را نیافته باشند.(https://shahrestanadab.com/Content/ID/7295)

     ما این کتاب را به صورت گویا در دسترس قرار می دهیم تا با گوش دادن آن به مفید بودن وقت شما کمک کرده باشیم. برای گوش دادن روی لینک زیر کلیک کنید:

کتاب گویا: «یک هلو، هزار هلو»

 

انتظار؛ نفی ارزش های واهی

انتظار: كلمه اي ژرف و معنايي ژرفتر، اميدي به نويد و نويدي به اميد، خروشي در گسترش و گسترشي در خروش، فجري در حماسه و حماسه اي در فجر، آفاقي در تحرك و تحركي در آفاق، فلسفه اي بزرگ و عقيده اي سترگ، ايماني به مقاومت و مقاومتي در ايمان، تواضعي در برابر حق و تكبري در برابر باطل، نفي از ارزشهاي واهي و تحقير شوكتهاي پوچ، نقص حكمها و حكومتها و ابطال سلطه ها و حاكميت ها، سركشي در برابر ستم و بيداد و راهگشايي براي حكومت عدل و داد، دست رد به سينه هر چه باطل و داغ باطله بر چهره هر چه ظلم، شعار پايداري و درفش عصيان و بيداري، خط بطلان بر همه كفرها و نفاق ها و ظلمها و تطاولها، تفسيري بر خون فجر و شفق و دستی به سوي فلق، آتشفشاني دراعصار و غريوي در آفاق، خوني در ر زندگي و قلبي در سينه تاريخ، تبر ابراهيم، عصاي موسي، شمشير داود و فرياد محمد، خروش علي، خون عاشورا و جاري امامت، خط خونين حماسه ها در جام زرين خورشيد…

انتظار یعنی:

ـ در درون تاريكي ها و سردي ها به دميدن سپيده دمان چشم داشتن و به اميد طلوع خورشيد زيستن

ـ در تراكم هوا هاي كشنده اختناق ها به وزيدن نسيم هاي حياتبخش رهايي اميد بستن و به آرزوي پايدار گشتن روز هاي طلايي ارزش هاي جاويد زنده ماندن

ـ در غروب های تاریک ­گون نومیدی­ بار غرق بودن و نوید طلوع فجر شکافنده آفاق را در دل پروردن

ـ در شبستان ستم های تیرگی آفرین جهان گستر گرفتار آمدن و جان را به مژده فرا رسیدن روز های روزستان تابنده ساختن

ـ در جهان آكنده از ستم و بيداد دست و پا زدن و از شادماني طلوع طليعه جهان آكنده از داد و دادگستري سرشار بودن

ـ در حضور حكومت هاي جبار و خونخوار زندگي كردن و لحظه اي سر تسليم فرود نياوردن

ـ در زير سيل خروشان تباهي و فساد قرار گرفتن و آني قد خم نكردن

ـ در سياهي هاي دوران ظلم و ظلمت و گناه گرفتار آمدن و همواره منتظر طلوع خورشيد خونين رهايي بودن

ـ در برابر كوه مشكلات زمانه قرار گرفتن و چون كوه مقاوم بودن

ـ در مسير جاري كوبنده زمان ايستادن و آري ها را خوار شمردن و نه گفتن و نه نگفتن

ـ شمشير ها و شهادت ها را پذيرا شدن و خط ها و شهامت ها را پاس داشتن

این است انتظار... شعار شورآور منتظران، مقاومان، پايداران، صلابت پيشگامان، شيعيان، مهدي طلبان تاريخ...

اگر در روایات انتظار فرج بهترین کارها برشمرده شده است، مقصود انتظار مبتنی بر آگاهی و تحلیل است نه احساس تنها. ما در زیر لینک دسترسی به کتاب وزین «خورشید مغرب» از آقای محمدرضا حکیمی را در دسترس قرار می دهیم تا قدری به دانش افزایی و ارتقای آگاهی کمک کرده باشیم. امید است برای مطالعه این کتاب برنامه ریزی نمایید:

خورشید مغرب

 

کتاب: «نظم؛ آنچه همه دوست دارند ولی ...»

بی تردید یکی از عوامل موفقیت در هر کاری «نظم» است. امام علی پس از ضربت خوردن در محراب در وصیت به امام حسن و امام حسین می فرماید: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ؛ شما و همه فرزندان و دودمانم و هر کسی را که نامه من به او برسد به تقوای الهی و نظم امور خویش توصیه می کنم» (نهج البلاغه، تصحیح دکتر صبحی صالح، ص 421،نامه 47). 

این یک واقعیت غیر قابل انکار است که در زندگی برخی نمی توان سراغی از نظم گرفت. به عنوان یک مثال ساده در روابط اجتماعی چقدر دقیق به وعده عمل می کنیم. آیا رأس ساعت در محل کار، قرار، جلسه یا ... حاضر هستیم؟ چرا برای مطالعه، تفریح، خرید، همراهی همسر و فرزند، دیدار والدین و اقوام و ... وقت نداریم؟ ناگزیر یک سبب بیشتر ندارد و آن اینکه برای گذر وقت خود برنامه ای تدوین نکرده ایم یا راحت تر بگوییم زندگی ما منظم نیست، برای همین به خیلی از کار ها نمی رسیم...

این نکته را باید گفت که ایجاد نظم تمرین و برنامه می خواهد و بدون این دو کسی منظم نمی شود. ما در این پست، نسخه کتابی را در اختیار شما قرار می دهیم که راهکارهای ایجاد نظم و برنامه ریزی در زندگی را به شما می آموزد. برای مشاهده و مطالعه کتاب، روی لینک زیر کلیک نمایید:

نظم؛ آنچه همه دوست دارند ولی ...

 

روز جهانی کتاب کودک

روز جهانی کتاب کودک 2 آوریل (برابر با ۱۴ فروردین) به افتخار زادروز هانس کریستین اندرسن (Hans Christian Andersen) نویسنده داستان‌های کودکان نامگذاری شده‌است.

روز جهانی کتاب کودک فرصت مناسبی جهت آشنا کردن کودکان با کتاب و بهانه‌ای برای ورود کتاب به زندگانی کودکان است. متأسفانه ما در کشور از این فرصت‌ها و بهانه‌ها برای ترویج فرهنگ کتابخوانی در میان کودکان و نوجوانان بهره‌گیری چندانی نمی‌کنیم. انس کودکان با کتاب، تضمینی بر استحکام تربیت و فرهیختگی نسل آینده یک جامعه می باشد. در این مسیر، توجه به ماندگاری تربیت در کودکان و جاودانگی هر آنچه در کودکی در ذهن انسان نقش می بندد بسیار مهم است. همان گونه که در روایتی از امام علی ( ع ) آمده است: اَلعِلمُ فِی الصِّغَرِ کَالنَّقشِ فِی الحَجَرِ؛ (آموختن) دانش در کودکی مانند نقش زدن بر سنگ است (که ماندگار می ماند) (کراجکی، محمد، کنز الفوائد، ج 1، ص 319).

اما براستی چگونه می توان فرهنگ کتابخوانی را به طور خاص در میان کودکان برای تضمین زندگی آینده آنان به صورت زیربنایی بنا نهاد؟ اصلاً در برنامه های کلان کشور این اصل برای کودکان لحاظ شده است؟ چرا به‌رغم تمام نگرانی‌ها و تلا‌ش‌ها برای اینکه کتاب‌های کودک حاوی پیام‌های اخلاقی باشند؛ نتوانسته‌ایم علاقه کودک را به سمت کتاب جذب کنیم؟ چرا نتوانسته‌ایم کودکانی تربیت کنیم که نه تنها در بچگی که در بزرگسالی هم کتابخوان شوند؟ واقعیت این است که حوزه کتاب کودک در رسالت اصلی خود موفق نبوده است و می‌بینیم که قشر کتابخوان نسبت به گذشته نه تنها بیشتر نشده که شاهد سیر نزولی آن هستیم.

به نظر می رسد اگر در دوران تحصیلات تکمیلی موضوعی برای مقاله یا پایان نامه نمی توانیم بیابیم، آسیب و علتش را باید در همین بی توجهی به مقوله مطالعه و خو گرفتن با کتاب در سنین کودکی یافت؛ زیرا مطالعه کردن را به ما یاد نداده اند یا یاد نگرفته ایم و وقتی مطالعه نداشته باشیم نمی توانیم به محیط پیرامونی نگاه علمی داشته باشیم و این سبب می شود تا چشم مسئله یاب افراد بسته بماند و پرسشی در ذهن شکل نگیرد و وقتی پرسشی نباشد می خواهیم به چه چیزی پاسخ علمی دهیم که نام پایان نامه یا مقاله علمی بر آن نهند. پس برنامه ریزی برای مطالعه کودکان را جدی بگیریم تا در آینده بتوانیم کارهای علمی بزرگ انجام دهیم.

لینک مقاله ای درباره «فعالیت های انگیزشی مطالعه در مراکز فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» را در این قسمت قرار می دهیم تا با مطالعه آن، به ضرورت برنامه ریزی برای مطالعه کودک و نوجوان بیشتر پی ببریم:

فعالیت های انگیزشی مطالعه در مراکز فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

کتاب گویا: «زنان کوچک»

زنان کوچک (Little Women) نام رمان بلندی از لوییزا می الیکات، نویسنده آمریکایی است.

داستان کتاب در مورد خانواده مارچ است که قبلاً پولدار بوده‌اند ولی الان وضعیت خوبی ندارند و پدرشان برای کمک به سربازان وطن به جنگ رفته‌است و و حالا آن‌ها سعی می‌کنند زندگی خود را اداره کرده و در کنارش به مردم محتاج کمک کنند. آن‌ها همگی زندگی نسبتاً سختی دارند و از یکدیگر حمایت می‌کنند و ماجراهای جالبی برایشان پیش می‌آید. در کتاب دوم، ماجراهای جالبی پیش می‌آید که از برجسته‌ترینشان می‌توان به این ماجراها اشاره کرد: لاری عاشق جو می‌شود و جو هم که این موضوع را فهمیده است، سعی می‌کند از او دوری کند؛ ولی یک روز وقتی برای قدم زدن به بیرون می‌روند لاری درخواست خود را به زبان می‌آورد و از جو می‌خواهد با او ازدواج کند. لاری به او می‌گوید که از اولین لحظه‌ای که او را دیده است عاشقش شده است. جو درخواست او را رد می‌کند و به او می‌گوید که با وجود این که سعی کرده‌است، نتوانسته است عاشق لاری باشد.

لاری که افسرده شده‌است به همراه پدربزرگ خود به اروپا می‌رود و در آن جا ایمی را ملاقات می‌کند و چون ایمی خیلی با او مهربان بوده‌است، عاشق ایمی می‌شود (و می‌فهمد که هیچ زنی برای او بهتر از ایمی پیدا نمی‌شود حتی جو) و ایمی هم عاشق او می‌شود با او ازدواج می‌کند.

بت مریض می‌شود و خود این را می‌داند ولی از مرگ نمی‌ترسد و شجاعانه با آن روبه رو می‌شود و سرانجام می‌میرد. جو که از مرگ خواهر خود بسیار اندوهگین شده‌است کتابی به نام "بتِ من"(My Beth) می‌نویسد و آن را برای دوست خود پروفسور می‌فرستد. پروفسور با خواندن کتاب عاشق جو می‌شود و جو هم با وجود این که به لاری گفته است هرگز ازدواج نمی‌کند، عاشق پروفسور می‌شود و وقتی پروفسور بعد از ازدواج ایمی و لاری به آمریکا می‌آید، جو را ملاقات می‌کند و سرانجام به او می‌گوید که دوستش دارد و آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند.

مگ صاحب دوقلو و جو هم صاحب دو پسر می‌شود و ایمی هم صاحب یک دختر زیبا می‌شود؛ و این گونه است که داستان پایان می‌یابد...

داستان کامل را از لینک زیر بگیرید و گوش کنید:

کتاب گویای «زنان کوچک»

مویه ای برای زندگی

در طبیعت همه چیز پیدا می شود، گُل پیدا می شود، بلبل پیدا می شود، درخت و زنبور و خاک پیدا می شود، سبزه و برکه و تپه، پروانه و شبدر و بره... و همه را خدا آفرید، در طول روزها و شب ها.

و انسان برای اینکه عقب نمانَد، «زباله» را آفرید؛ یک روزه. انسان، حیوان ناطق است که گاهی از نطقش هم زباله می ریزد.

زمانه بدی است. خدا را نادیده گرفته ایم. زیبایی ها را لگد کرده ایم. همه چیز به هم ریخته است. همه چیز خشکیده: عسل در کندوها، برگ بر شاخه ها، آب در چشمه ها و شعر در شاعرها...

تنها هنرمان این بوده که سیزدهم فروردین را «روز تبیأط»!!!!!! بنامیم.

 

روز 13 فروردین شما را به مطالعه یک مقاله دعوت می کنیم. در این مقاله رابطه آموزش زیست محیطی و رفتارهای حفاظت از محیط زیست با رویکرد موردی در یکی از شهرهای شمالی کشور بررسی شده است و تا کنون 13180 بار دیده و بیش از 6000 بار دانلود شده است. مطالعه این مقاله شاید 1 ساعت زمان نبرد. یافته‌های این تحقیق نشان می دهد که  نگرش نوین زیست محیطی در ایجاد رفتار حفاظت از محیط زیست تأثیر مثبت دارد، اما آموزش و دانش زیست محیطی تأثیر چندانی در بروز رفتار زیست محیطی ندارد. در ادامه مقاله، دلایل احتمالی این امر مورد بررسی قرار گرفته است.

برای مطالعه می توانید روی لینک زیر کلیک کنید:

بررسی رابطه آموزش زیست محیطی و رفتارهای حفاظت از محیط زیست

کتاب گویا: «ماهی سیاه کوچولو»

این داستان حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهوده که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهاده‌اند، راه دریا را پیش می‌گیرد و تمامی طول جویبار را از پی هدفش طی می‌کند، همراه با اتفاقات و گرفتاری‌هایی که در طول سفر برایش پیش می‌آید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرف‌های گنده گنده می‌زند و بچه‌های دیگر را از راه به در می‌برد، و مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده و حکایت درس‌آموزی‌های مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه می‌کند و در حد توان به او راه‌کارهایی برای نجات نشان می‌دهد تا حیله‌گری‌های خرچنگ، و خطرات مرغ ماهی‌خوار، که دشمن درجه یک او و ماهی‌های دیگر است.

قصه قهرمان محور است. شخصیت اصلی و قهرمان آن، ماهی سیاه کوچولو است، تمامی شخصیت‌های دیگر تنها برای رسیدن قهرمان قصه به هدفش، طراحی شده‌اند. قهرمانی پرتلاش، متفکر، باهوش و تسلیم ناپذیر که یک تنه، در برابر تمامی مخالفان خود، بر سر عقیده‌ای که به درستی آن ایمان دارد، حتی اگر مادرش باشد، می‌ایستد. اما برای همنوعان خود آن جا که بی‌یاورند و کمک می‌طلبند، همچون ماهی ریزی که در شکم ماهی‌خوار است، جان خود را فدا می‌کند.

ماهی سیاه کوچولو از زاویه دیگری ترانه‌ای است برای اندوه‌زدایی و پالایش روح برای مخاطب است. بدین گونه که تک‌تک عناصر داستانی همان چیزی است که در زندگی همه آدمیان وجود دارد؛ اما به شکلی روایت می‌شود که نکته‌ای فراتر از تجربه زندگی شکل بگیرد. زخمی که بر دل ماهی سیاه کوچولو وارد می‌شود به مراتب بزرگ‌تر از زخمی است که بر دل شازده کوچولو و بعضاً جملات شعاری‌اش وارد شده‌است. ماهی سیاه کوچولو جسارت را به کودکان آموزش می‌دهد و از سویی نبوغ این ماهی به‌طور شگفت‌انگیزی در پهنای این داستان موج برمی‌دارد و با شنای این کوچولو در عرض رودخانه‌ای که انتظارش می‌کشد به تکامل می‌رسد. مطالعه این داستان نه تنها برای کودکان مفید است؛ بلکه کودک درون بزرگسالان را فعال می‌کند و می‌تواند دلیلی برای رجوع به گذشته و مهربانی در آینده باشد.

در بخشی از کتاب ماهی سیاه کوچولو می‌خوانیم:

همسایه به مادر ماهی کوچولو گفت: خواهر، آن حلزون پیچ پیچیه یادت می‌آید؟ مادر گفت: آره خوب گفتی، زیاد پاپی بچه‌ام می‌شد. بگویم خدا چکارش کند! ماهی کوچولو گفت: بس کن مادر! او رفیق من بود. مادرش گفت: رفاقت ماهی و حلزون، دیگر نشنیده بودیم!

این داستان، قصه ماهی سیاه کوچولویی است که عشق دیدن دریا را دارد. او تصمیم می‌گیرد تا انتهای جویباری که در آن زندگی می‌کند برود، اما در نهایت درون شکم یک مرغ ماهی خوار سر درمی‌آورد. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج می‌دهد و در این راه فداکاری می‌کند. (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87_%DA%A9%D9%88%DA%86%D9%88%D9%84%D9%88)

برای گوش دادن به این کتاب روی لینک زیر کلیک کنید:

کتاب گویا: «ماهی سیاه کوچولو»

کتاب گویا: «قلعه حیوانات»

مزرعه حیوانات (Animal Farm) که در ایران به نام قلعه حیوانات نیز شناخته شده‌است، رمانی پادآرمانشهری نوشتهٔ جرج اورول و یکی از نمونه های ادبیات رمزی است. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته و در سال 1945 میلادی در انگلیس منتشر شد، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید. رمان دربارهٔ گروهی از جانوران اهلی است که در اقدامی آرمان‌گرایانه و انقلابی، صاحب مزرعه (آقای جونز) را از مزرعه‌اش فراری می‌دهند تا خود ادارهٔ مزرعه را به‌دست گرفته و «برابری» و «رفاه» را در جامعهٔ خود برقرار سازند. رهبری این جنبش را گروهی از خوک ها به‌دست دارند، ولی پس از مدتی این گروه جدید نیز به رهبری خوکی به نام ناپلئون همچون آقای جونز به بهره کشی از حیوانات مزرعه می‌پردازند و هرگونه مخالفتی را سرکوب می‌کنند... (https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%84%D8%B9%D9%87_%D8%AD%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA)

خانه نشینی توسط ویروس کرونا و روزهای تعطیل نوروز شاید بتواند بهانه را از همه بگیرد و فرصتی را برای مطالعه اختصاص دهند. البته معرفی مزرعه حیوانات بهانه ای بیش نیست وگرنه هر کس می تواند کتابی را که دوست دارد، انتخاب و مطالعه کند.

کتابخانه نیز به سهم خود با معرفی کتب گویا و الکترونیکی تلاش خود را برای هدفمندسازی اوقات خانه نشینی انجام می دهد. به همین منظور لینک این کتاب گویا در دسترس قرار می گیرد تا اگر چشممان از مطالعه خسته می شود، به کتاب ها گوش کنیم.

برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید:

کتاب گویا: «قلعه حیوانات»

امام کاظم و زمینه سازی برای حرکت های انقلابی

منصور دوانیقی، خلیفه عباسی به سال 158 در گذشت، یعنی 10 سال پس از شهادت امام جعفر صادق. سپس موسی بن مهدی عباسی، ملقب به هادی به خلافت نشست تا سال 170. از این سال، هارون الرشید به تخت خلافت نشست تا سال 193. پس دوره امامت امام هفتم مقارن بود با سال های آخر خلافت منصور و دوره خلافت هادی و 13 سال از خلافت هارون.

در دوره منصور دوانیقی بسیاری از سادات شهید شدند. این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر به پا می خواستند و سر انجام با اهدای جان خویش به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان می دادند و جان های خفته را بیدار می کردند. طلوع ها و غروب ها را در آبادی های اسلامی به رنگ ارغوانی در می آوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید می نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور می ساختند.

امام هفتم به ویژه در دوره اقتدار هارونی، باز به نوعی به حرکتی از دست حرکت عاشورا می اندیشید. چون هارون نیز به نحوی نقطه اوج انحراف بود در دستگاه رهبری اسلامی. تا آن زمان، نشر فقه و اخلاق و تفسیر و کلام، تا حدودی عملی شده بود. قیام های غیر مستقیم ائمه پیشین، از طریق سادات نیز عملی گشته بود. اکنون می بایست قصور بلندی را که در سواحل دجله به نام خلافت اسلامی، در فساد و بی خبری و تعدی و خونریزی غرق است با وسیله دیگری تکان داد و متزلزل ساخت.

امام به خاندان و بازماندگان سادات یاد شده رسیدگی می کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت. این موضوع از جمله از سعایت هایی که درباره امام نزد هارون می کردند استنباط می شود و معلوم می گردد که امام نسبت به دستگاه جبار هارونی سخت در کمین بوده است و مقدمات رفع ظلم را تهیه می دیده است. این حقایق از گوشه و کنار تاریخ روشن می شود. نوشته اند که مهدی، خلیفه عباسی به امام کاظم می گفت: «آیا مرا از خروج خویش ایمن و آسوده می داری؟» (ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج2، ص 256). نیز نوشته اند که هارون درباره امام موسی می گفت: «می ترسم فتنه ای بر پا کند که خون ها ریخته شود» (قمی، منتهی الامال، باب 9، فصل 5).

و از اینجا بود که هارون امام را تحت نظر از مدینه به بغداد آورد و در این کار مجبور شد دستور دهد تا دو کجاوه ترتیب دهند و هر یک را از یکی از دروازه های مدینه بیرون برند. این تنها به علت ترس از جمعی ارادتمندان نبوده است؛ بلکه هارون می اندیشید که امام افراد و گروه های آماده دارد تا در چنین هنگامی حمله کنند و امام را باز گردانند. این بود که چنین احتیاطی را معمول داشت تا با تقسیم حمله به چند جهت، این امکان را از دست یاران امام بگیرد و چون امام را به بغداد آورد، سال ها در زندان های مجرد نگاه داشت و به احدی اجازه ملاقات با امام نمی داد. پس از شهادت و درگذشت امام نیز هارون و مأموران وی اصرار داشتند تا مردم قبول کنند که موسی بن جعفر مسموم نشده است و به مرگ طبیعی از جهان رفته است.

بدین گونه می بینیم که حکومت وسیع عباسی، با توجه به شخصیت و موضع گیری امام موسی کاظم، همه ارکانش می لرزید و این مسائل از جمله چیزهایی است که می تواند ما را به واقع درگیری امام بزرگوار و آزمون های اجتماعی و اقدامات و عینیت گرایی های او راهنما گردد.

منبع: حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، چ6، 1389، قم، دلیل ما. ص 49 ـ 51.